مجری:

سلام به همه‌ی شنونده‌های گلِ رادیو جهانی پارس!

امروز توی برنامه‌ی «آنها که بودن»، قراره با یه آدم خاص آشنا بشیم. کسی که توی کتابای مقدس، ازش به عنوان یکی از نزدیک‌ترین آدم‌ها به خدا یاد شده.

ما داریم از یه دوره‌ی خیلی خیلی قدیمی حرف می‌زنیم/ اون‌قدر قدیمی که حتی تصورش هم برامون سخته.

توی اون روزگار، مردی زندگی می‌کرد به اسم خنوخ.

خنوخ، پسر یارد بود. از نسل آدم، و هفتمین شاخه از درخت بزرگِ انسانیت.

مثل بقیه زندگی می‌کرد، کار می‌کرد، خانواده داشت اما / یه فرق بزرگ با بقیه داشت:

خنوخ با خدا راه میرفت.

نه فقط یک بارو گاهی ... همیشه. انگار با خدا رفیق بود، هم‌قدم، هم‌دل.

وقتی صدای خدا را شنیدم و با او گفتگو داشتم / چیزی درونم لرزید/ نه از روی ترس، بلکه از بزرگی حضور کسی که/ همه جا هست، ولی / گاهی فراموشش میکنیم.

امیدوارم در زمانی دیگه بتونم مجدد سوالاتم رو از خدا بپرسم//

و امروز در استودیو رادیو جهانی پارس میخوام در مسیر این دعوت الهی به گذشته ای خیلی دور سفر کنیم.

به لحظه ای که انسان پا به هستی گذاشت//

به باغی پر از نور و/ ندانستن /

آغاز دو دل / که هنوز بوی آغاز می دادند /

آدم و حوا؛نخستین عاشقان / تبعیدیان / و نخستین کسانی که طعم "اشتباه" رو چشیدن

#آدم_وحوا #آفرینش #پیامبران #اسرائیل #بهشت #عدن

در جهانی پر از پرسش، گاهی پاسخ، در شکل یک گفت‌وگو میاد.

گفت‌وگویی بین انسان و آنچه فراتر از اوست.

این اسکریپت تلاشیه برای لمس لحظه‌ ای ناب / که صدا، صدای انسانه ولی/ نگاه، نگاه خدا.

نه ادعای کشف حقیقت کردیم/ نه ایمانمون رو به نمایش گذاشتیم/ تنها طنین قلب کسیه که تو خلوتِ خودش، جرأت پرسیدن پیدا کرد.

اگر صدایی شنیده شد، اگر نوری تابیده شد، شاید / به‌خاطر همین جرأت بود.

آمین که ما هم به‌جای فرار، به‌ سوی پرسش‌هامون بریم

شاید روزی، ناغافل مثل امروز / خالق از پنجره‌ای باز، با لبخند، ما رو صدا میرنه و میگه:

آیا حاضری با من گفت و گو کنی؟